نويسنده كتاب: محمود پور وهاب-ناشر: بوستان كتاب
موضوع: ارزش علم
امام با خوشحالي گفت: دوباره بخوان فرزندم!
كودك دوباره با صداي نازك و شيرينش سوره حمد را خواند.اين اولين درسي بود كه كودك در مكتب ياد گرفته بود. امام كه خيلي خوشحال بود، او را نوازش كرد و صورتش را بوسيد و فوري كسي را فرستاد تا آموزگار كودكش، عبد الرحمان را با خود بياورد.
وقتي عبدالرحمان به خانه امام آمد، امام با مهرباني حال او را پرسيد و از او پذيرايي گرمي كرد و هزار دينار و چند دست لباس تازه و قشنگ به او هديه داد. عبدالرحمان پس از تشكر زياد، از امام خداحافظي كردو رفت.
يكي از دوستان امام كه در آنجا حاضر بود، با تعجب رو كرد به امام و گفت: اي مولاي من، از شما تعجب مي كنم كه به خاطر ياد دادن سوره حمد، اين اندازه پول و لباس به او بخشيدي. آموزش يك سوره كه اين قدر ارزش نداشت!
امام حسين با لبخند جواب داد: اين دينارها چگونه مي تواند كار خوب او را جبران كند. و شعري را زير لب زمزمه كرد: هنگامي كه دنيا به تو مال و ثروت بخشيد، تو هم به مردم ببخش، پيش از آن كه از دستت برود، و بخيلي مكن؛ زيرا وقتي مال و ثروت به آدم رو كند، با بخشش از بين نمي رود.وقتي از بين رفتني باشد با بخل و خسيسي نمي توان آن را نگه داشت.